کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین ملکیان     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن     قالب شعر : ترکیب بند    

بیرون زده از خیمه چه نوری، چه امامی            بیرون زده در روز، عجـب ماه تمامی

مـی‌آیــد و در راه قــیــامــاً و قــعـــودا            گامی به زمین خورده و برخاسته گامی


می‌آید و پیـشانی او صبـح، چه صبحی            می‌آید و پیـش نظرش شام... چه شامی

شـمـشـیر به دست آمده لـبـیک بـگـویـد            بی‌آنکه بگـویـد پـدر از جـنگ، کـلامی

او تشنۀ سیب است، چه سیبی، چه نصیبی            این بوی حبیب است، چه عطری، چه مشامی

یک مرد به جا مانده، چه آغـاز غریبی            یک مرد به جا مانده، عجب حسن ختامی

دل‌ها همه هـستـند اسیـرش، چه اسیری
شاهان همه هستند فـقـیرش، چه امیری

با تشنه لبان دم زدن از آب، عذاب است            شرمنـده‌ام از رویت اگر قافیه آب است

شرمـنده‌ام از روی تو تنها نه فـقـط من            از شرم تو بر صورت خورشید، نقاب است

زینب سـر بـالـین تو با گـریـه نـشـسـته            تر کردن پـیـشـانی بـیـمار، ثـواب است

در خـیمه برای عـطشت نیست جـوابی            از خیمه که بیرون بروی تیر جواب است

درد تو به تـشـریح، مـضـامـین مـقـاتـل            آه تو به تفسیر، خودش چند کتاب است

چشمان تو بسته‌ست، عجب روضۀ بازی!
بـا تـربـت گـودال که سـرگـرم نـمـازی

ای هر سـخـنـت هر عـمـلت آیـۀ قـرآن            ای کـوثر جاری شده در سـورۀ انـسان

هـر سجـدۀ تو یک شب یـلـدای خـلایق            هر ذکر تو یک سنگ به پیشانی شیطان

در گودی و بر نیزه و در طشت چه دیدی؟            ای موی تو هر سال در این مـاه پریشان

بر پشت شتر، در غل و زنجیر چه دیدی؟            ای بی سر و سامان شدۀ سر به گریبان!

در قصر چه کردند؟ چه دیدی؟ چه شنیدی؟            ای روضۀ سر بسته در این مصرع عریان!

افـتاده‌ای از پـشـت شتـر از غـم سرها؟
با نیـزه رسیده‌ست به این شهر، خـبرها

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : حمیدرضا برقعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست            امامت از دل آتش چنان ققنوس برمی‌خاست

علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟            خدا او را به بزم عشق‌بازی شعله‌ور می‌خواست


علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر            علی از شعله سوزان‌تر، علی بودن هنر می‌خواست

نباید شعلۀ این ماجرا یک لحـظه بنـشیند            عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می‌خواست

به پاهای کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است            که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر می‌خواست

مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی            به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر می‌خواست

امامت را زنی با جان و دل می‌برد آهسته            که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر می‌خواست

پدر لب‌تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر            صدای شرشر باران چه از جان پسر می‌خواست

غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش            که استعلام حقانیتش را از حجر می‌خواست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین ملکیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

بیـمـاری او عـلـت گـرمـای تـنـش نیست            دلتنگ نبرد است، توان در بدنـش نیست

می‌سوزد از این داغ که یک مرد نمانده‌ست            مانده‌ست، ولی قدرت برخاستنـش نیست


می‌سوزد از این رو که تن مانده به گودال            از اهل کسا است ولی پیـرهـنـش نیست!

می‌سوزد از این درد که با هـموطـنانش            هر گـوشـۀ دنـیا برود در وطـنـش نیست

ای وای اگـر دم بــزنــد، لـب بـگــشـایـد            حتی دم شمـشـیـر جواب سخـنـش نیست

بیرون زده از خیمه و دلتنگ نبرد است

لبهاش چه خشک است، (بر و رو)ش چه زرد است

بیرون زده از خیمه چه نوری، چه امامی            بیرون زده در روز، عـجـب مـاه تمامی

مـی‌آیــد و در راه قـــیــامــاً و قـــعـــودا            گامی به زمین خـورده و برخاسته گامی

می‌آید و پـیـشـانی او صبـح، چه صبحی            می‌آید و پیـش نظرش شام چه شامی

شمـشـیـر به دست آمـده لـبـیـک بـگـویـد            بی‌آنکه بـگـویـد پـدر از جـنـگ، کـلامی

او تشنۀ سیب است، چه سیبی، چه نصیبی            این بوی حبیب است، چه عطری، چه مشامی

یک مرد به جا مانده، چه آغـاز غـریبی            یک مرد به جا مانده، عجب حُسن ختامی

دل ها همه هستـند اسـیرش، چه اسـیری

شاهان همه هستـند فـقـیـرش، چه امیری

با تشنه لبان دم زدن از آب، عذاب است            شـرمنـده‌ام از رویت اگر قـافیه آب است

شرمـنده‌ام از روی تو تـنهـا نه فـقـط من            از شرم تو بر صورت خورشید، نقاب است

زیـنب سـر بـالـیـن تو با گـریه نـشـسـتـه            تر کردن پـیـشـانی بـیـمـار، ثـواب است

در خـیـمه بـرای عـطـشت نیست جوابی            از خیمه که بیرون بروی تیر جواب است

درد تـو به تـشـریـح، مـضامـیـن مـقـاتـل            آه تو به تفـسـیر، خودش چند کتاب است

چشمان تو بسته ست، عجب روضۀ بازی!

بـا تـربـت گـودال کـه سـر گـرم نـمـازی

ای هـر سـخـنت هـر عـمـلـت آیـۀ قـرآن            ای کـوثـر جـاری شده در سـورۀ انـسان

ای لـرزش انـدام تـو هـنـگــام عــبــادت            یعـنی کـه قـوی آمـده‌ای بـر سـر پـیـمـان

هـر سـجـدۀ تو یک شب یـلـدای خـلایـق            هر ذکر تو یک سنگ به پیشانی شیطان

در گودی و بر نیزه و در طشت چه دیدی؟            ای موی تو هر سال در این ماه پریشان؟

برپشت شتر، در غل و زنجیر چه دیدی؟            ای بی‌سر و سامان شدۀ سر به گـریبان!

در قصر چه کردند؟ چه دیدی؟ چه شنیدی؟            ای روضۀ سربسته در این مصرع عریان!

افتاده‌ای از پـشـت شـتـر از غـم سـرها؟

با نیزه رسـیده ست به این شهر، خـبرها

: امتیاز

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : مجتبی دسترنج نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

باید تـو را حـسـیـنِ مـکـرّر بـخـوانَـمت            یـا کـه عـلـیِ اکـبـر دیـگـر بـخـوانـمـت

هم صاحبِ صحـیـفـه‌ای و هم نَـواده‌اش            پس حـق بِده مرا، که پیـمـبـر بخوانمت


در مدح تو بس است همین که تو را زِ جان            سـر لـوحـۀ رقـیّـه و اصـغـر بخـوانمت

قــرآنِ نـاطـقـی و تـو را آیــه آیــه از..            قدر و ضحی و فاطر و کوثر بخوانمت

در عشق، اقتدایِ تو بر فاطمه است پس            با اذنِ مـادر، عـاشـقِ مـادر بـخـوانـمت

عطرِ تو عطر باغِ بهشتی ست، نِی عجب            اصلاً زِ جـنـسِ سـيبِ مُـعـطر بخوانمت

مـست از میِ حـسینیِ تو، اهلِ عـالـمَـند            مـستـم نِـما که در پیِ سـاغـر بخـوانمت

وقـتـی که بُـرده‌ای دلِ اربـابِ شـهـر را            حق است اینکه حضرتِ دلبر بخوانمت

دنـیا بـه وقـتِ سـجـدۀ تـو می‌کـنـد قـیـام            والامـقـامـی و شَـه و سـرور بخـوانمت

سـجــادۀ تــو بــویِ خــداونــد مـی‌دهــد            سجـادی و بـه سـجـدۀ آخـر بـخـوانـمـت

از خـطـبه خـوانی تو قـیامـت به پا شده            اینـگـونه من قـیـامـتِ اکـبـر بخـوانـمت

گـفـتـی أنـا علی...و عـلـی وار دَم زدی            تـا کـه عـلـیِ دوم و حـیـدر بـخـوانـمـت

اَخلاق نـیـکِ توست، ابـوحـمزه ساخـته            خَـلـقـاً تـو را مـعـلـمِ بـرتـر بـخـوانـمـت

از کودکی دلَت به غم و غُصّه مُبتلاست            از کـودکـی به غُـصّـه بـرابـر بخوانمت

در کربلا غمت دو برابر شد ای غریب            که سـوگـوارِ کُـشـتۀ بـی‌سـر بـخـوانمت

همـپـایِ زیـنـبـی و بـه گـودالِ قـتـلـگـاه            از راویـانِ بـوسـه بـه حـنجـر بخوانمت

در شام و کوفه هم غُل و زنجیر بوده‌ای            آری تـو را اَسـیـرِ مُـکــدّر بـخـوانـمـت

آمـد مـدیـنـه زهـر، تـوانِ تـو را گرفـت            تا عـاقـبـت تو را گـلِ پـرپـر بخـوانمت

سنگِ مزار هم که نداری، شهیدِ عـشق            کُـنجِ بـقـیـع بـا دلِ مُـضـطـر بخـوانـمت

لطفی نِما به ”ملتمس”خاکِ کویِ خویش            تا مـدحِ نو سروده به محـضر بخوانمت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دلش گرفته نگاهش به سویِ میدان است            دوبـاره زینتِ سجّـاده‌ها پـریشـان است

تمامِ دشتِ بلا را درونِ تب می‌سوخت            شبیهِ ماهیِ لب تشنه‌ای که بی‌جان است


توان نداشت بجنگد و خـواهرِ خورشید            برای شمعِ وجودش شبـیهِ پروانه است

نگاهِ شـام به او خیـره مانـده است ولی            نگاهِ تـیـرۀ او خـیـره بر شهـیـدان است

اسیـر بود ولی تـیغِ خطبه خـوانی‌هاش            برایِ لشگرِ شیطان شبیهِ طـوفان است

شکـایت از لبِ سـجّـاده‌اش نـمی‌شـنوند            سکوتِ خـسـتۀ او اسـتوارِ ایمـان است

نشد که آب بـنوشد بـدونِ اشک و عـزا            هنوز یادِ جگرهای خشک و عطشان است

سری به نیزه بلند است گوش کن تاریخ            به رویِ نیزه پیامِ حسین” قـرآن است

: امتیاز

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

روضـۀ سوخـتـن کـرب و بـلا را دیـده            او وداع حــرم و خــون خــدا را دیــده
قــاتـل و مــقــتـل کـلِّ شــهــدا را دیــده            عصـر آن واقـعـه قـحـطی حـیا را دیده


هر چه ما روضه شنیدیم تمامش را دید
آتش و سـوخـتـن اهل خـیـامـش را دیـد

دیـده پـاهـای مـغـیـلان زدۀ خـواهـر را            درد شـرمـندگی از سـوخـتن معـجـر را
خندۀ شمر و سنان زجر به یکـدیگر را            دشـمـنان و پـدر و قـصـۀ انگــشـتـر را
کاش در کرب و بلا این همه نیرنگ نبود
کاش انگـشتر و انگشت بهـم تنگ نبود

روز تشیـیع پـدر تیر سه پر پیـرش کرد            قـبر کوچک، تن سقا، چقـدر پیرش کرد
روی نیزه شدن آن همه سر پیرش کرد            خیزران و لب و دندان پـدر پیرش کرد
زیـر زنجـیـر تـمـام بدنـش زخـمـی بود
تا چهل سال دلش مثل تنـش زخمی بود

شام بر روح و تنش تـیغۀ تکـفـیر کشید            آتش از بام که افـتاد سـرش تـیـر کـشید
درد بسیار تر از خنجر و شمشیر کشید            یکـسر از قـهـقـهۀ حرمله تحـقـیر کشید
مرد تنهای اسیران شده باشی سخت است
شاهدی بر صدقه نان شده باشی سخت است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن داستان ساربان و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

خندۀ شمر و سنان زجر به یکـدیگر را            سـاربـان و پـدر و قـصـۀ انگــشـتـر را

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : علی سلیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

عجیب نیست که نامش علیّ سجاد است            که سهمش از همه دنیا حریم سجاده‌ست

حسین را پـسر است و به مجـتبی داماد            شگفت! از دو جهت نسل او علی زاده‌ست


بگو بـه مـدعـیـان امـامـت و عـصـمـت            عـلی بـرای تـقـابـل هـمـیـشـه آمـاده‌ست

گواه او حـجـرالاسـود است بی‌خـردان!            به حـرف آمدن سنگ پیـش او ساده‌ست

پس از شهادت او خـلـق تـازه فهـمـیـدند            که بوده شب به فقیران طعام می‌داده‌ست

به روضه می‌رسد این شعر، دست شاعر نیست            قلم اگـر که می‌افـتـد به دست بـالا دست

اگرچه با غل و زنجیر روی مرکب بود            گمان کنم دوسه باری به خاک افتاده‌ست

به کربلا نرسیده‌ست هرکه، گمراه است            یگانه راه رسیدن به عشق، این جاده‌ست

کدام جاده؟ همان جاده‌ای که هر قـدمش            نـشـان پـرپـری از لالـه‌هـای دلـداده‌ست

میان آن غل و زنجـیرها به ما آمـوخت            اسیر عشق حسین است هرکه، آزاده‌ست

: امتیاز

زبانحال امام زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

چهل سال است، مقتل می‌چکد از چشم‌های من            چهل سال است گودال است، هر جایی برای من

چهل سال است، ابرِ اشک‌ریزی بر سرم دارم            که می‌بارد برای تشنه‌لب‌ها؛ پا به پای من


چهل دریاست، پشت کوه‌های بغض خاموشم            که جاری می‌شود بر گونه‌ام؛ با های‌های من

منم پیغمبرِ گریه؛ کتابم مصحفِ روضه‌ست            که نازل می‌شود هر لحظه در غار حرای من

تمام آنچه را دیدم چهل سال است، می‌خوانم            دل سنگ آب شد؛ با روضه با سوز صدای من

از آن روزی که باران دیر آمد؛ آسمان بد کرد            پر است از ابرهای شرمگین آب و هوای من

چهل حج رفته‌ام تا کعبۀ گودالِ قربانگاه            تن احرام، هم سرخ است، از خونِ منای من

چهل سال است، قاتل می‌بُرد با خنجر کُندش            سر بابا به نـیزه می‌رود در کربلای من

برای یک پسر چشمان خود را کشت، با گریه            چه‌ها می‌کرد با خود؛ بود اگر یعقوب، جای من؟!

: امتیاز

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای پــســر بـی‌بــدل آفـــتـــاب            دیــده تــو وصـف زلالــی آب
پـلک تو باشد ورقی از کـتاب            پـلک بزن سـورۀ نـوری بتاب


مصحف رویت بخدا خواندنی‌است
قاری آن غـیـر خـداوند نیـست

سوره حـمد است ثـنـا گوی تو            واقـعه سـاطع شده از بـوی تو
سورۀ والشمس ضحی روی تو            سـجده واجب به دو ابروی تو

والـقـمـر آن طـرۀ بر شـانه‌ات
ارض و سما دور تو پروانه‌ات

جلـوه حـق‌بـیـن دو دنـیـا عـلی            هـر پـسـر خـانـۀ زهـرا عـلـی
مـعـنی هـم نـامـی تـو با عـلی            لـعـن عـلـی عــدوّک یـا عـلـی

عـشق عـلی در پدرت منـجلی
ای عـلـی بن الـعـلی بن العـلی

هر کسی از لطف وعنایات گفت            چشم تو را قـبله حاجات گـفت
ذره به خورشید مباهات گفـت            از نـفـس گـرم کـرامات گـفـت

ذات شـما ذات کـریم خـداست
ذات غـلام تو فـقـیـر شـماست

آن حرم قـدس تو افلاکی است            جلوه جنات از آن حاکی است
چیست ضریحی که به این پاکی است            چادر زهرا است اگر خاکی است

پهـن شده بر حـرمت چـادرش
گشته به عـالم علمت چـادرش

چون علی اکبر توعلی اکبری            آیــنـه حـیـدر و پـیـغــمــبــری
گر چه نـشد تـیغ به کار آوری            تـیـغ کـلام تـو کـنـد حــیــدری

کـربـبـلا را تـو نـگـه داشـتـی
دین خـدا را تـو نـگـه داشـتـی

بـعـد پــدر کـربـبـلا کــار تــو            این همه درد است و دل زار تو
غـم نخوری عمّۀ غـمخوار تو            بـعـد ابـالـفـضـل عـلـمـدار تـو

تک یـل این قـافـلـه آقـا تـویـی
مثل حـسن شـاهـد غـم‌ها تویی

تو هـمـۀ دلـخـوشی خـواهـری            غم نخـوری کم نشده معجـری
کـم نشده از پـدرت جز سـری            پـیـرهـنی رفـته و انـگـشـتری

آب بـخـور گـریه نکـن اینقـدر
روضه نخوان از لب خشک پدر

خصم گمان کرد که صبرت گسست            دست تورا با غل زنجیر بست
صبر ولی پای تو از پا نشست            کی بشود پشت علی را شکست

گرچه که صبرت نشد آقا تمام
زخم تو کاری شده در شهر شام

سخت ترین جای سفر شام بود            سنگ به دست همه بر بام بود
تـلـخ تـریـن بـادۀ در جـام بـود            زخم زبان، طعـنه و دشنام بود

دور تو و قافـله‌ات صف زدند
برغم و بر گریه تو کف زدند

وای ازآن دم که گرفـتار رفت            قـافـله‌ات بی‌کـس بی‌یـار رفت
اشک از آن دیده خونبار رفت            بنت عـلی بر سـر بـازار رفت

تا که ابالفـضل نفـس می‌کـشید
سـایه او را به خـدا کس نـدیـد

از سر هـر بام تو را می‌زننـد            سنگ بر این آئـینه‌ها می‌زنـند
وجـه خـدا را به خـدا می‌زنـند            دست تو بسته است چرا می‌زنند

بـام چـه داغـی به دل مـا نهـاد
بر سـر عـمـامـه‌ات آتـش فـتاد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

سورۀ والشمس ضحی روی تو            سـجده واجب به دو بروی تو

زبانحال امام زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

من یـادگـار دسـت‌های بـسـته هـسـتـم            من شاهد زنجـیـرهای خـسـتـه هـستم

وقـتی که دست عـمـه‌ام را بـسته دیدم            حتی صبوری را ز دستش خسته دیدم


آنـچـه که ما دیـدیـم چـشـم غـم نـدیـده            حتی اسـیر تُـرک و رومی هم نـدیـده

من دیـده‌ام صـبـر و قـرار زخـم‌ها را            مـن دیــده‌ام شـــلّاق تــنــد اخـم‌هـا را

من اشک‌های سـرخ بابـا را چـکـیـدم            من مشک‌های خشکِ سـقّـا را چشیدم

مـن دیـده‌ام روز شـکـار کـودکـان را            مـن داده‌ام حــکـم فــرار بــانــوان را

روزیکه رو و آبرو و اَبرویم سوخت            عمامه‌ام آتش گرفت و گیسویم سوخت

وقـتی حـریم حـرمت ما را شکـسـتند            درّنـدگـان بـر سـیـنـۀ قـرآن نـشـسـتند

مـن دست‌هـای بـی‌عَـلـم طـیّــار دیـدم            دامــان آتـش را گـهــی سـیّــار دیــدم

مـن شـرم روی مـاه را در ابـر دیـدم            نـعـش امـام خـویش را بـی‌قـبـر دیـدم

گلزار طف پیش نگاهم لاله گـون بود            معراج دارالحرب چون دریای خون بود

وقـتـی عـبـور از قـتـلگـاه نـور کردم            با کـوه غم صبر از سرِ دستور کردم

مـن سـروهـای نـور را اِسـتـاده دیـدم            تـن‌هـای بی‌سـر بر زمین افـتـاده دیدم

در خـیـمه بر قـلب پریـشان تاب دادم            با اشک بر لب‌های عـطشان آب دادم

من عرش اعظم را ز غم دلریش دیدم            من ذبح اعظم را به چشم خویش دیدم

سـجـاده‌هـای زُهـد را دیــدم در آتـش            منظومه‌های عشق را دیدم پُر از خَش

از شام عـاشـورا همان شام غـریـبان            دیـدم یتـیـمـان را همه سر در گریبان

از کـربـلا تا کـوفـه تا شـام و مـدیـنـه            تـا آخـرِ عــمــرم نـدیـدم غـیـر کـیـنـه

دشمن مرا یک عمر گریان دید و خندید            بر داغ های سخت نالان دید و خـندید

یک عمر بر گـلهای پرپر گریه کردم            یک عمر بر رگهای حنجر گریه کردم

هفـتاد و دو گـل پیش چشمم بود پرپر            هشتاد و چار آزاده زن در حصر لشگر

من دفـن کـردم نعـش‌های بی‌کـفـن را            من دفن کردم رأس ها دور از بدن را

من حجّـت حـق بودم افـتادم به زندان            بــودم امــام امـا امــام کـنــج ویــران

رجّـالـه‌هـا را بــر ســر بــازار دیــدم            دجّـال‌ها را گِـرد خود صد بـار دیـدم

از داغ های کـوچه و بـازار و صحرا            من مرگ را از حق طلب کردم چو زهرا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب حذف شد

تـنهـا نه هجـده سر بروی نـیـزه دیدم            عـمامه و معجـر بر روی نیـزه دیـدم

زبانحال امام زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : مثنوی

چهل سال است در تب گریه کردم            چهل سال است هر شب گریه کردم

چهـل سال است من بـیـدار مـانـدم            صحیفه را نوشـتم روضه خـواندم


چهل سال است غرق اشک و آهم            شــبــانــه روز یــاد قــتــلـگــاهـــم

چهـل سال است خواب شـمر دیـدم            به دسـتـش خـنـجـری دیـدم پـریـدم

چـهـل سـال است گـفـتـم دادِ بـیـداد            هـمـیـشه ظرف آب از دسـتـم افتاد

چـهـل سـال است تـا مـذبـوح دیـدم            نـشـسـتم بر زمین، ضجّـه کـشـیدم

چهـل سـال است دشـت کـربــلایـم            بــه یــاد روز دفــن و بــوریــایــم

چهـل سال است فکـر اصغـرم من            عــــزادار ذبــیـحــی پــرپــرم مـن

چـهـل ســال اسـت مـانـنـد ربـابــم            بـه کــام تــشــنــه، زیــر آفــتــابــم

چـهـل سـال است می‌گـویـم خـدایـا            عـطا کن خـیر، سـهـلِ سـاعدی را

چـهـل سال است یـاد شـهـر شـامـم            کــنــار عـــمّــه‌هــا در ازدحــامــم

چهل سال است بر زخمم نمک خورد            بمـیـرم عـمّـه‌ام زینب کتک خورد

چـهـل سـال است مـی‌گـویـم رقـیـه            زنـم بــر دسـت مـی‌گــویـم رقـیــه

چـهـل سـال یــاد آن بــزم شــرابـم            بـه یــاد خــیــزران خـانـه خــرابـم

چهل سال است می‌سـوزد وجـودم            به روی نـاقـه بـا غـل بـسـته بـودم

چهل سـال است داد از سنگ دارم            به روی خود نشان از چـنگ دارم

نـگـو ایـن زهــر امـانـم را بـریـده            چهـل سال است عـمرم سر رسیده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چـهـل سـال است در بـزم شـرابـم            بـه یــاد خــیــزران خـانـه خــرابـم

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

در خیمه ماند و داغ دید و قسمتش تب شد            بعد از پـدر پشت و پـناهِ عـمّه زینب شد

آتش کشیدند و به غارت رفت هرچه بود            بسکه هـجـوم آورده؛ خـیمه نامرتّب شد


روز دهم با رأسِ بر نیزه به پایان یافت            قدّش خمید و روزگارش بعد از آن شب شد

در پیش چشمش یک نفر رفت و طناب آورد            حرف از اسارت آمد و صبرش لبالب شد

با دست بسته خیره شد بر ناقه! اشکش ریخت            در محضرش زانو زد و مَرکب مؤدّب شد

مـی‌دیـد عـمّـه در شـلـوغـیِ سـرِ بـازار            با چادرش رو می‌گرفت و بد معذّب شد

هم داغ، هم بارِ امامت روی دوشش داشت            با خـطـبۀ جـانـانه‌اش نـاجـیِ مـذهب شد

سی‌سال گریه کرد هر جا آب را می‌دید            تا که به « سـیـدّالـبُکـا» آقـا مـلـقّـب شد!

: امتیاز

زبانحال امام زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نگـفـته‌ام غـم دل را نگـفـته بسیار است            غمی که می‌کُشدم عاقبت غـم یار است

به یـاد خـواب رقـیـه که خواب بابا دید            زمان خواب، دو چشمم همیشه بیدار است


صـدای‌ گــریـه نـوزاد می‌کـشـد مـا را!            خدا کـند که بخـوابد! رباب تب دار است

نــمــی‌روم ســر بـــازار دردســر دارد            عذاب هر شب من ازدحـام بـازار است

حصیر پـهـن نـکـردم به خـانـه‌ام اصلا            حصیر روضۀ مکـشوفـۀ من زار است

هـنـوز بـعــد چـهــل سـال درد پـا دارم            هـنـوز بر کف پـایـم نـشانی خـار است

هنوز جای غل و سلسله به گردنم است            هنوز چشم من از مشت بی‌هوا تاراست

آهـای مــردم "اَذَلَّ عــزیــزنـا" یـعــنـی            محـله‌ای بـروی که هجـوم اشرار است

مـقـابــلـم بـه زن و بـچـه‌ام اهـانـت شـد            امان ز غربت مردی که بد گرفتار است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل نامستند بودن داستان افتادن حضرت رقیه از ناقه و رفتن زجر و ... تغییر داده شد

به یـاد خـواب رقـیه به یـاد حـمله زجر            زمان خواب، دو چشمم همیشه بیدار است

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

نــمــی‌روم ســر بـــازار دردســر داند            عذاب هر شب من ازدحـام بـازار است

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : حسن ثابت جو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

آمده‌ام به كوی تو گـریه كـنان ابالحسن            سوخته از آتش تو روح و روان ابالحسن
علی دوّم حـسین، نامِ تو زین العـابـدین            ماتم تو زده شرر بر دل و جان ابالحسن


سید ساجدین تویی، زینت اهل دین تویی            نالۀ وقتِ سـجده‌ات بُرده تـوان ابالحسن
کرب و بلا و کوفه و شام بلا مصیبتت            پای عزا و ماتمت اشکِ جهان ابالحسن
خفته كنار مـادری، كنج بقـیعِ خاكی‌ات            اذن زیـارتی بـده، بر هـمگـان ابالحسن
کاش شود زیارتت نصیب عاشـقـان تو            حسرتِ قبر تو شده بغضِ نهان ابالحسن
در این شب شهادتت دل به مدینه می‌رود            جمله به یادِ مدفـنت سینه زنان ابالحسن
روح تمام حاجیان، صحنِ وجودِ زائران            بعد زیارت شما، گـشته جـوان ابالحسن
گر كه نشد نصیبِ من، دیدنِ قبرِ بی‌چراغ            وقت قیامتم كه شد، از تو امان ابالحسن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

علی دوّم حـسین، نامِ تو زین العـابـدین            ماتم تو شده شرر بر دل و جان ابالحسن

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

همـراه عـمـه، پـا به پـایِ کـربـلا بودی            بعدِ عـمـو، مشکـل گـشایِ کـربلا بودی

می‌سوختی در تب ولی تاریخ آورده‌ست            مـثـل پــدر؛ دارالـشـفـایِ کـربـلا بـودی


قنداقه، معجر، علقمه، گودال، تل، آتش            مجـموعـه‌ای از داغ های کـربـلا بودی

با خـطـبه‌ای کـوبـنده مثل کـوه پـابـرجا            ناجی شدی! رمـز بـقـایِ کـربـلا بـودی

هم روضه‌خوان، هم گریه‌کن، هم سینه‌زن، قطعاً            عـینی‌ترین صاحب عـزایِ کـربلا بودی

تـو یک عـلی بن الحـسین بنِ عـلی امّا؛            صـد کـربـلایِ کـربـلایِ کـربـلا بــودی

یک بغضِ سی ساله گلوگیرِ تو شد بسکه            هر لحظه در حال و هوایِ کربلا بودی!

: امتیاز

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

سـر می‌گـذارم بر سـر دیـوار روضه            وقـتـی که می‌افـتم به یـاد یـار روضه

عرض ارادت می‌کـنم بر آن مسیحـی            که روی دوش خود گرفته دار روضه


مصداق کل یوم عاشوراست این مرد            او شاهدی زنده است در اشعار روضه

زخـمـی قـدیـمی از در و دیـوار دارد            آزرده او را واژۀ مـســمــار روضــه

سی سال اشک و هق هق و ذکر مصیبت            در چشم او شد زندگی سرشار روضه

بیـمـاری کـربـبـلایش مـصـلحـت بـود            بـیـمـار بـوده او ولی بـیـمـار روضـه

هر شب به روی سفره‌اش با دیدن آب            می‌کرد با خـون جگـر افـطار روضه

هر جا که ذبحی را کنارش سر بریدند            افــتـاد یـاد مـقــتـل غــمــبـار روضـه

بابای مظـلـوم مرا لـب تـشـنه کـشـتـند            وقـتی که شمر نحـس شد آوار روضه

خـیلی خجـالت می‌کـشـم از عـمـه‌هایم            از ازدحــام کــوچـه و بـازار روضـه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

بی‌معجری‌ها یک طرف، از یک طرف هم            گـوش رقیه، غـارت گـوشوار روضه

زبانحال امام زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دست بردم به گـلـو حنجـرت آمد یادم            سر تکان دادم و بر نی سرت آمد یادم

یا بُنیَّ…چقدر مادر تو گفت و گریست            دم گـــودال دم مــــادرت آمـــد یـــادم


هر زمان آب کسی داد به دستم فـوراً            لـب خـشـکـیــدۀ آب آورت آمـد یــادم

چـشـمم افتاد به قـد خم یک مادر پیـر            بـی‌هــوا قــد خـم دخـتـرت آمـد یــادم

مادری کودک خود ناز و نوازش می کرد            هم ربـاب تو و هم اصغـرت آمـد یادم

خواهرم داشت روی دوشم عبا می‌انداخت            داغ تـشـیـع عــلـی اکـبـرت آمـد یـادم

حرف گودال شد و آب شد از غم جگرم            روی تل، دست به سر خواهرت آمد یادم

لحظه‌ای خشک نشد در غم تو دیدۀ من            گـریه‌ها کـردم و چـشم ترت آمد یـادم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

دیـدنـد مـحـرّم به تو چـشـمی تر داد            یـک بـاغ گـلِ شـکــفـتـۀ پـرپــر داد
گـفـتـند چـرا گـریـه؟ نـمـی‌دانـسـتـند            چـشـم تو به اشـک معـنی دیگـر داد


*****************
ابـر آمد و گـریه کرد با باد گریست            باران شد و قطره قطره افتاد، گریست
تا کـرب‌و‌بلا زنـده بـمانـد، هر روز            در سوگ پدر حضرت سجّاد گریست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : چهارپاره

پـسـرِ مــادرِ آبــی؛ پــدرِ اشـک شـدی            در مسیر غـمِ خود همسفر اشک شدی
آسمان خیس شد از بارش بارانِ زمین            تا که بالا برود؛ بال و پَـر اشک شدی


در دل سوخته‌ات یک غمِ چندین ساله‌ست            چشم تو مقتل مکشوفه‌ای از گودال است
لحـظـۀ شـعـر نـوشـتن قـلـمم می‌لـرزد            موقعِ گفتن از این روضه زبانم لال است

تنِ تو تب زده بود و تنِ بـابـا بر خاک            نیزه‌ای شد قلمِ مقتل و شد دفتر؛ خاک
تا نوشتند، حسین بن علی را کشتیم           آسمان خورد زمین؛ ریخت زمین بر سر؛ خاک

روی نی رفت سری؛ دور و برش هلهله شد            دُزدها حـمـله نمودند، حـرم ولـوله شد
لـرزش شانـۀ تو قـافـیـه را ریخت بهم            وای، نامـوسِ خدا هـمسفر حـرمله شد

مـهـربـان؛ با دلِ تو گـردش ایـام نـشد            گـریه کردی هـمه جا و دلت آرام نشد
کوفـه و کرب‌و‌بلا داغ، فـراوان دیدی            آه، امـا بـخـدا هــیـچ کـجـا شــام نـشـد

وای، از شهرِ بلاخیز و حسودی‌هایش            دست‌های بزنش؛ جـای کـبـودی‌هایش
همۀ بغـضِ عـلی جمع شد و خالی شد            بـر سـر قـافـلـه با دستِ یـهـودی‌هایش

قدّ یک عمر، فقط رنج کشیدن سخت است            آه، هر ثانیه را زهر چشیدن سخت است
قصۀ خاطره‌های تو تمامش روضه است            تو چه‌ها دیده‌ای آخر که شنیدن سخت است؟!

: امتیاز

ترسیم مصائب و حالات امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : چهارپاره

ای مقـتـدای اهل بکـا و دعـا، عـلی            ای بـانـی ارادت مـا بـر خـدا، عـلی

ای گریه‌هات، روضۀ بی‌انتها، علی            ای مـقـتـل مـجـسـّم کرب‌و‌بلا، عـلی


زخمی‌که مانده روی پرت فرق می‌کند            داغی که مانده بر جگرت فرق می‌کند

اصلاً دلیـل درد سرت فـرق می‌کند            از کربلای خون، خبرت فرق می‌کند

داغ اسارت و غـم هجران چشیده‌ای            از کربلا به شام به چشمت چه دیده‌ای

بر شانه بار شام غـریـبان کـشیده‌ای            پس بی دلیل نیست چنین قد خمیده‌ای

بـا نـیـزه پـای نـیـزۀ دلـدار بُـردنـت            بر روی نـاقـه با تن تب دار بردنت

با دست بسته مجـلس اغـیار بُـردنت            با دخـتـران فـاطـمـه بـازار بُـردنت

غـم با حساب گریۀ تو بی‌حساب شد            با روضـه‌هـای آب تـنت آبِ آب شد

تا ذبح دیـدی و دل زارت کـباب شد            هرشب گریز روضۀ آبت رباب شد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام قبل

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مانـنـد ابـر پیـش یـتـیـمـان گـریـسـتـه            مـردی که پـای غـصۀ جانان گریسته

هر لحظه زندگی خودش را حسین دید            با این حساب از دل و از جان گریسته


از داغ و غصه‌های اسارت درون شام            با حال زار و مـوی پـریشان گریسته

قطعاً به یـاد نـیـزۀ غـربت میان دشت            او یا حـسیـن گـفـته فـراوان گـریـسته

در تشت چوب بود و حروف مقـطـعه            عـمـری بـرای قـاری قـرآن گـریـسته

شـایـد بـرای دخــتـر دردانـۀ حـسـیـن            وقـتی که دید خـار مـغـیـلان گـریسته

قـطـعاً درون زنـدگی اش سـود می‌کند            هر کس که پای عشق تو از جان گریسته

یعـقـوب چشم خویش برای حسین داد            کی!؟ او برای یوسف کنعـان گریسته

: امتیاز